رفیق خستهى من! از سفر چه میدانى؟
تو از تلاقى درد و خطر چه میدانى؟
چقدر فاصله دارى ز هرم آتش و دود
و از تبانى تیغ و سپر چه میدانى؟
چقدر کوچک و دورى ز عمق رنج کویر
زخشکسالى چشمان تر چه میدانى؟
بخوان دوباره حدیثى زبیقرارى چشم
نشان چشمهى دل را اگر چه میدانى!
سکوت حنجرههامان خیانتیست به عشق
سکوت پنجرهها را تو در چه میدانى؟
شکسته بال پریدن حکایتیست غریب
زاوجگیرى بیبال و پر چه میدانى؟
بیا دوباره بخوانیم این ترانهى عزم
که از حلاوت صبح ظفر چه میدانى؟
هنوز اول راهیم و مقصدى دشوار
رفیق خستهى من! از سفر چه میدانى؟